کد مطلب:140577 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

رسیدن اهل بیت به مدینه منوره
چون اهل بیت خیرالأنام از شام غم انجام مراجعت نمودند به عراق رسیدند و از عراق به كربلا آمدند چند روز به كربلا اقامه عزا نمودند زنان بادیه با ایشان در عزاداری یاری می كردند و بعد از آن بزمین محنت قرین كربلا آمدند و از كربلا روی به مدینه نهادند روزی كه اهل بیت رسالت و پوشیده رویان حرم جلالت با كمال حسرت و ملامت وارد مدینه شدند از در دروازه ی مدینه تا سر قبر پیغمبر زمین از اشگ عزاداران گل شده بود مردم مدینه در گرد زین العابدین و زنان اطراف دختران فاطمه به گریه و ناله مشغول بودند یكسره از راه رسیده وارد مسجد رسول خدا شدند

اهل بیت شكایت از ظلم ظالمین نمودند از آنجا بر سر قبر فاطمه ی زهراء آمدند


معلوم است دختر هر چه در دل دارد به مادر می گوید چشم زینب كه به قبر مادرش فاطمه افتاد نعره از جگر برآورد كه مادر جان حسین علیه السلام را بردم و نیاوردم اما یك نشانه از حسینت آوردم دست برد زیر چادر پیراهن خون آلود برادر را بیرون آورد سر قبر گذارد عرض كرد این نشانه حسین تست اما اگر بخواهی بدانی بر سر ما چه آمده ما را مانند اسیران ترك شهرها بردند خرابه ها منزل دادند

صاحب مخزن البكاء می نویسد در این اثنا كه مخدرات گرم گریه و ماتم بودند دیدند ام سلمه زوجه ی رسول خدا یك دست شیشه ی خونی بدست گرفته و دست دیگر فاطمه ی علیله را گرفته می آید اما چه فاطمه رنگ از صورت پریده بدن مانند بید میلرزید اشگ مثل باران می ریخت چون چشم اسیران به فاطمه و چشم فاطمه به عمه و خواهران افتاد یك مرتبه ضجه و صیحه كشیدند فاطمه علیله مدهوش افتاد سكینه آمد او را بهوش آورد ولی خود از هوش رفت زنان دیگر افغان به كیوان رسانیدند باری از یكدیگر احوالپرسی كردند فاطمه از سكینه خاتون سؤال سفر محنت اثر را می كرد سكینه خاتون می گفت

شعر



دور اگر از تو من ای خواهر نالان بودم

روز و شب از غم تو زار و پریشان بودم



حالت روز و شبم این سفر از من پرسی

روز در ماتم و شب گوشه ی ویران بودم



به لب شط فرات از غم یك جرعه آب

سینه سوزان من لب تشنه عطشان بودم



می كشیدند چو بر حنجر بابم خنجر

مو كنان مویه كنان من بصد افغان بودم






سر بابم به سر نیزه چهل منزل راه

پای آن نیزه ز غم سر بگریبان بودم



چون بزد بر لب تابم ز جفا چوب یزید

بسر و سینه زنان با دل بریان بودم